اشعار عيد غدير

دوبيتي هاي غدير

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد
ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم
 گفتا که علی نور بود سایه ندارد

*************


در غدیر خم، ولایت شد قبول
برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشید غدیر
شد امام و مقتدای ما، امیر


*************


به روز غدیر خم از مقام لم یزلی
به کائنات ندا شد به صوت جلی
که بعد احمد مرسل به کهتر و مهتر
امام و سرور و مولا علیست علی


*************


باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر
شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر
موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر
چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر


*************


ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام
بر تو ای روز امامت از همه امت سلام
از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام
ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام



*************


ستاره سحر از صبح انتظار دمید
غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگی نوشید



*************


از جام و سبو گذشت کارم
وقت خُم و نوبت غدیر است
امروز به امر حضرت حق
بر خلق جهان علی امیر است


*************

گفت پیغمبر به یارای سخن
پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحفه داد
بر همه خلق جهان فضلش نهاد . . .



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

براي ديدن تمامي اشعار عيد سعيد غدير خم

اينجا

كليك كنيد



برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


این صدای گرد و خاک بال کیست؟
این تلاطم های موج یال کیست؟
 
اولین بار است میخواند سرود
آخرین بار است می آید فرود
 
آمد و شوقی شد و در سینه ریخت
برسرم بارانی از آئینه ریخت
 
بند تسبیحم برایش دانه شد
مسجد قلبم کبوترخانه شد
 
آیه ای آورده سنگین و ثـقیل
زیر این آیه تلف شد جبرئیل
 
آیه ای از حضرت قدوس خم
شیعیان ، الیوم اکملت لکم
 
آیه ای آورد و خود پرواز کرد
باب عشق و عاشقی را باز کرد

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


من همان زائري که مي داني
بيقرار از تب پريشاني
 
عابر کوچه هاي دلتنگي
خسته از روزهاي حيراني
 
مردي از خانواده سلمان
عاشقي از تبار ايراني
 
تشنة يک نگاه دلجويت
تشنة آن شراب روحاني
 
در نگاهم عريضه اي دارم
که تو آن را نگفته مي خواني
 
ذره اي هستم آفتابم کن
خاک راه ابوترابم کن

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

جلوه گران عشق كه خونم حلالشان
پيغمبر و على كه نبينم ملالشان
 
درياى علم حق به تموّج رسيد و پس
بر ساحل غدير خم افتاد فالشان
 
تا بر فراز منبر عالم قدم زنند
صدها فرشته فرش نمودند بالشان
 
دست خدا ز دست نبى قد كشيده است
هريك رسيده‏اند به اوج كمالشان
 
كوزه گران عالم عشقند اين دو دست
چيزى نمى‏شود كه بسوزد سفالشان
 
عالم در اين كتاب ز يك نقطه كمتر است
سر بسته گفته‏ام به تو مقدار مالشان
 
نعلينشان ز خاك طبيعت منزّه است
خورشيد و ماه ميوه خام خيالشان
 
اينجا مجال زمزمه‏هاى بلال نيست
زيباترين مؤذن هستى‏است خالشان
 
قبل از شروع خلقت اين خلق بوده‏اند
يعنى كه از خداى بپرسيد سالشان
 
دنيا نبود ظرف ظهور على و آل
تاكند و اين پياله نباشد مجالشان
 
رضا جعفری



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

 
چه جانماز پي اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
 
علي حقيقت روز است و هيچ جايز نيست
كه در مقابل شب انعطاف بر دارد
 
دو سوي اين كره هر يك قلمروي دارند
نشد جداييِ شان ائتلاف بردارد
 
شبيه خواب سحر سطحي است و زود گذر
كسي كه دست از اين اختلاف بر دارد
 
دوباره مثل علي زاده مي شود ، اما
اگر دو مرتبه كعبه شكاف بر دارد
 
اگر كه حرمت مولا نبود ، ممكن بود
خدا ز خلق خود امر طواف بر دارد
 
علیرضا دهقانیان



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند
 
حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند
 
با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند
 
مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند
 
تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند
 
آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

تجلّی همه أسماء ذات هستی تو
برای خلق،ظهور صفات هستی تو
 
تو آفریده شدی جزء ممکنات شوی
ولی ز سلسله ی واجبات هستی تو
 
گره گشای همه انبیا تو بودی و
گره گشای همه مشکلات هستی تو
 
به توبه گفت که:یا عالیُ بحقّ علی
برای حضرت آدم برات هستی تو
 
تو یار نوح شدی تا رها شد از طوفان
و بر خلیل در آتش نجات هستی تو
 
برای حضرت موسی توئی ید بیضا
برای حضرت عیسی حیات هستی تو
 
به جز تو هیچ کسی نیست نفس پیغمبر
که رونمای وی از هر جهات هستی تو
 
چگونه مثل منی شاعرت شود،که خودت
به نظم آور صدها لغات هستی تو
 
 (به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند)
 
مسیر قافله سوی غدیر می گردد
غدیر واقعه ای بی نظیر می گردد
 
رسید روح الأمین،گفت:یا رسول الله
بگو پیام خدا را،که دیر می گردد
 
بگو که پشت تو بر ذات کبریا گرم است
به بند دام تو شیطان اسیر می گردد
 
به حاضرین تو بگو تا به غائبین گویند
علی است آنکه پس از تو امیر می گردد
 
بگو نه از طرف من،که حکم حکم خداست
علی ولیّ و وصیّ و وزیر می گردد
 
همیشه دوست او سربلند می گردد
همیشه دشمن او سر به زیر می گردد
 
قسم به ذات خدا عاقبت به خیر شود
کسی که بر در او مُستجیر می گردد
 
چه اعتنا به کم و بیش این جهان دارد
که بهره مند ز خیر کثیر می گردد
 
هر آنکه عید غدیر و علی است معیارش
دعای حضرت زهرا بود نگهدارش
 
به دست حضرت خورشید می درخشد ماه
بر این جلالت و شوکت همه کنند نگاه
 
از این به بعد بلند است روی مأذنه ها
صدای أشهد أنّ علی ولیّ الله
 
علی برای خدا و رسول یک شیر است
مجال عرضه ندارد به پیش او روباه
 
فقط برای رضای خدا زند شمشیر
علی است کوه و سپاه مقابلش چون کاه
 
علی است مرد عبادت،علی است مرد جهاد
علی است مرد قضاوت،علی عدالت خواه
 
هر آن کسی که دمی بی علی نفس بکشد
تمام زندگی خویش را نموده تباه
 
برای آن که بود دست او به دست علی
مسیر قُرب خداوند می شود کوتاه
 
(علی امام من است و منم غلام علی)
کسی که غیر علی خواست می شود گمراه
 
 مُرید شاه نجف پیرو سقیفه که نیست
هر آن که غصب خلافت کند خلیفه که نیست
 
نشسته ام بنویسم نمی از این یم را
بزرگی تو شمارد بزرگ این کم را
 
درخت توست پر از میوه ی رسیده و کال
بیا سوا مکن این میوه های درهم را
 
اسیر روی تو دیدم هزار یوسف را
گدای کوی تو دیدم هزار حاتم را
 
اگر بزرگ شدم در قبیله ای شیعی
تو داده ای به من این نعمت فراهم را
 
اگر اجازه دهی باز آخر این شعر
کمی مرور کنم خاطرات ماتم را
 
پس از غدیر،پس از رحلت رسول خدا
مدینه می زند آتش بهشت خاتم را
 
میان آن همه نامحرم؛ای غیور صبور!
خدا کند که نبینی حضور مَحرم را
 
حوائج از تو بخواهند مردم امّا من
نخواهم از تو به جز روزی محرّم را
 
 (سلام بر لب عطشان سیّدالشّهدا
به گیسوان پریشان سیّدالشّهدا)
 
علی اصغر انصاریان



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

دلها اگر که بال برای تو میزنند
هر شب سری به سمت سرای تو میزنند
 
جبریل میشوند تمام کبوتران
وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند
 
از وصله های کهنه نعلین خاکی ات
پیداست سر به سوی خدای تو میزنند
 
هر شب فرشته ها که به معراج می روند
دستی به ریشه های عبای تو میزنند
 
بینند اگر خیال تو را بت تراش ها
تا روز حشر تیشه برای تو میزنند
 
بر سینه ام نوشته خدا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
 
وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد
وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد
 
فصل ظهور نفس رسالت رسیده است
میخواهد ازخدای به گامش توان دهد
 
باید سه روز صبر کند در غدیر خم
تا که به روی منبری از دل اذان دهد
 
میخواست حق که آینه ای در برابر ...
... آئینه تمام نمایش مکان دهد
 
میخواست حق که عین نبی را عیان کند
میخواست حق که دست خودش را نشان دهد
 
شوری میان عرصه ی محشر بلند شد
دست علی به دست پیمبر بلند شد
 
وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند
جنگاوران معرکه ها در به در شوند
 
وقتی غضب کند همه در خاک میروند
گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند
 
چشمش اگر به پهنه میدان نظر کند
گردن کشان دهر همه بی سپر شوند
 
از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند
سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند
 
فرقی نمی کند که یسار است یا یمین
آنقدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند
 
این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است
این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است
 
سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم
موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم
 
وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است
ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم
 
وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست
سنگ کسی به سینه باور نمیزنیم
 
فصل بصیرت است به جز با لوای او
حتی قدم به صحنه محشر نمی زنیم
 
ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم
 
با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم
ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم
 
عطری بده که غنچه نیلوفرم کنی
تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی
 
اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد
پروانه آفرید که خاکسترم کنی
 
دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش
روزی مرا بگیری و انگشترم کنی
 
من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم
بهتر همان که آینه دیگرم کنی
 
نان جوئی به دست تو دیدم چه میشود....
...هم سفره غلام خودت قنبرم کنی
 
همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز
دستی کشی به روی سرم سرورم کنی
 
آقا نظر به چشم تر مادرم نما
بوی محرم آمده عاشق ترم نما
 
حسن لطفی



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير




چو شهر علم نبی گشت در علی بشود
بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود
 
غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
 
خدا شود به خداونداگر که یک پله
از این که هست علی بیشتر علی بشود
 
چه محشری شده برپا به روی بار شتر
حساب کن که نبی ضرب در علی بشود
 
در این معادله اصلا درست هم این است
خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود
 
نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است
قرار بود دعای سفر علی بشود
 
تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم
نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود
 
چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر
فرار هست فقط یک نفر علی بشود
 
به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات
نمی شود که کسی این قدر علی بشود
 
فقط برای حسین است این فضلیت که:
پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود
 
نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا
حسین تر شود عباس تر:علی بشود
 
چه در زمان نبی و چه در دل محراب
همیشه باعث شق القمر علی بشود
 
مهدی رحیمی



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


چه صدايي ست كه احساس مرا مي خواند
مثل آوازحرا سمت خدا مي خواند
 
 چه شگفت است كه باران صدا مي بارد
 واژه در واژه غزل هاي رها مي بارد
 
 واژه هاطعم اهورايي كوثردارد
 وحي مي بارد وحس خوش باوردارد
 
 باوراين است كه تا قافله ها برگردند
 واجب اينجاست همه نافله ها برگردند
 
 شد مقدر كه رسالت به ولايت برسد
 دين شكوفا به درختي كه نهايت برسد
 
 دين شكوفا برسد آينه لبريز شود
 عشق در ذوق غدير عاطفه انگيزشود
 
 دستي ازسلسله ي  نور به بالا برسد
 اوج من كنت به سرشانه ي مولا برسد
 
 هركه مولاي من اويم...و محمد مي گفت
 نور از نور هرآيينه مجدد مي گفت
 
 پيش از اين گفت نه يك بار ولي نشنيدند
 هر چه با صوت رسا گفت علي، نشنيدند
 
 ولي امروز غدير است و شنيدن جاريست
 همه جا زمزمه ي روشن ديدن جاريست
 
 و شنيديم نبي گفت علي تان مولاست
 و پس از اين نفس سبز ولي تان مولاست
 
 يازده مرتبه اين نور سفر خواهد كرد
 نسل ها را نفسي تازه خبر خواهد كرد
 
 كه غدير آمد تا جاري كوثر باشد
 چهارده آينه گسترده ي باور باشد
 
 باور اين است كه هر لحظه ولايت با ماست
 از غديري كه نفس هاي هدايت با ماست
 
 باز اي همنفسان حس شكوفا دارم
 بويي از پيرهن يوسف زهرا دارم
 
 ناگهان مي رسد آن ماه كه هستي با اوست
 خم سربسته ي راز است كه مستي با اوست
 
 مست مهدي شده ام ساز سكوتي بزنيد
 در غديري كه شكوفاست قنوتي بزنيد
 
خلیل عمرانی



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

آیینه از نگاه تو مبهوت می شود
حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود
 
محراب چشم تو همه را سر به راه کرد
شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد
 
در سایـه ات هر آنکه نشست آفتاب شد
حاتم گدای تو شد عالیجناب شد
 
دنیا به زیر سایه ی دستـت پنـاه برد
هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد
 
دست کسی به پای مقامت نمی رسد
سیمرغ  هم به قاف قیامت نمی رسد
 
هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود
دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود
 
روزی هزار مرتبه شکر خدا کند
هر کس به درد عشق گرفتار می شود
 
حجی به سر نیـامده حجی شروع  شد
پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد
 
گرد علی به امر نبی جمع می شدند
پروانـه وار مُحرم این  شمع می شدند
 
دست نبی و دست علی تا که پا گرفت
یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت
 
فریاد زد که می رسد آیا صدای من
یا گوش می دهید به امر خدای من
 
پوشیده نیست معنی اکملت دینکم
حُبّ علیست معنی اکملت دینکم
 
مردم به آن خدا که مرا آفریده است
دنیا به خود شبیه علی را ندیده است
 
ایـن مرد بوده یار من و بی کـسی من
هـمراه و همنشین و همیشه وصی من
 
آرامش من و دل آشفته ی من اســت
هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است
 
هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست
غیر از علی کسی به دو  عالم امیر نیست
 
من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کـند
زهرا براش بیـن نمازش دعـا کند
 
صابر خراسانی



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکه ی اکملت لکم برگردیم

 **

هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته

 **

این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چارصد ساله ما
اندازه زخم تازه سوزش دارد

 **

بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است
 یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست

 **

دور و بر نور را که خلوت دیدند
انکار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان تو را ندیدند اگر
یک عمر فقط از تو کرامت دیدند

 **

از تو اثری شگرف مخفی مانده
آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم را بتکان
آهنگ تو زیر برف مخفی مانده

 **

چشمی که به یک اشاره برمیخیزد
با دیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره برمیخیزد

 **

توصیف تو حال دیگری میخواهد
نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژه ها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری میخواهد


هادی جانفدا



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

 درظهر غدير تا كه موساي نبي
 بوسه به رخ منور هارون زد
 چشمان حسودان و بخيلان عرب
 از شدت غم ، از حدقه بيرون زد

*******
 از مشرق دستهاي پر مهر نبي
 خورشيد ولايت و امامت تابيد
 با شوق ملائك همه فرياد زدند:
 « تا كور شود هر آنكه نتواند ديد»

*******
 فرمود نبي به امر معبود وَدود
 بر امت من علي امام است امام
 اين مژده ي من به شيعيانش، دوزخ
 بر شيعه ي مرتضي حرام است حرام

*******
 گُل كرد سپيده ي تبسم به لبش
 تا آيه ي «اكملتُ لكُم» نازل شد
 فرمود: خوشا به حالتان اي مردم
 با حُب علي دين شما كامل شد

**
 فرمود خدا ولايت حيدر را
 بر آدم و نسل بعد او واجب كرد
 در روز ازل كليد فردوسش را
 تقديم ِ علي بن ابيطالب كرد

*******
 فرمود: برادرم علي مَحرم ماست
 از عالم غيب مثل من آگاه است
 قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت
 او نقطه ي زير باء بسم الله است

*******
 فرمود كه يادگار من بين شما
 تا روز حساب، عترت و قرآن است
 بايد كه به هر دوشان تمسك جوييد
 اين راه نجات اصلي انسان است

**
 ذكر صلوات عرشيان مي آمد
 تا رفت به سوي آسمان دست ِ علي
 از عرش بلند و يك صدا مي گفتند:
 اَلحَق كه اميرمومنان است علي

*******

 جبريل به خدمت علي آمد و گفت
 تبريك؛ كه اين مقام زيبنده ي توست
 اي حضرت بوتراب درهر دو جهان
 هاروني ِ اين قوم برازنده ي توست

**
 جبريل به جانشين پيغمبر گفت
 اي مظهر افتادگي و آقايي
 مردم اگر امروز امامت خوانند
 عمريست امام عالم بالايي

*******
 اين قوم تو را هنوز نشناخته اند
 اي مرد غيور صاحب تيغ دو سر
 از خانه نشيني شما مي ترسم
 لعنت به سقيفه و ابوبكر و عمر

*******
 از فتنه ي بين كوچه ها مي ترسم
 از سيلي و بغض يك پسر مي ترسم
 دلواپس غربت تو هستم آقا
 از آتش و ميخ پشت ِ در مي ترسم

*******
 با ديدن اين بركه و گودال غدير
 يكباره به ياد كربلا افتادم
 در گودي قتلگاه خود را ديدم
 بر پاي حسين سر جدا افتادم
 
وحید قاسمی



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

سنگ است دلم عشق علي سنگ نوشته
مي‌سوزم از اين عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشك و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام اين جمله نوشته:
 
جز مهر علي در دل من خانه ندارد
"كس جاي در اين خانه ی ويرانه ندارد"
 
ما از مي مرد افكن اين ميكده مستيم
شاديم كه پيمانه و پيمان نشكستم

تا عشق علي هست در اين ميكده هستيم
پس خورده نگيريد كه ما باده پرستيم

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

 بخش ديگري از مراسم پر شور غدير، درخواست حسان بن ثابت بود. او به حضرت  عرض كرد: يا رسول الله، اجازه مي فرماييد شعري را كه درباره علي بن ابي  طالب (به مناسبت اين واقعه عظيم) سروده ام بخوانم؟
 حضرت فرمودند: بخوان ببركت خداوند.

 حسان گفت:
 اي بزرگان قريش، سخن مرا به گواهي و امضاي پيامبر گوش كنيد و سپس اشعاري را كه در همانجا سروده بود خواند كه به عنوان يك سند  تاريخي از غدير ثبت شد و به يادگار ماند. ذيلاً متن عربي شعر حسان و سپس ترجمه آنرا معني آوريم:

 

              أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِيَّ مُحَمَّداً
            لَدَى دَوْحِ خُمٍّ حِينَ قَامَ مُنَادِياً
              
              وَ قَدْ جَاءَهُ جِبْرِيلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
            بِأَنَّكَ مَعْصُومٌ فَلَا تَكُ وَانِياً
              
              وَ بَلِّغْهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
            وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حَاذَرْتَ بَاغِياً
              
              عَلَيْكَ فَمَا بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلَهِهِمْ
            رِسَالَتَهُ إِنْ كُنْتَ تَخْشَى الْأَعَادِيَا
              
              فَقَامَ بِهِ إِذْ ذَاكَ رَافِعُ كَفِّهِ
            بِيُمْنَى يَدَيْهِ مُعْلِنَ الصَّوْتِ عَالِياً
              
              فَقَالَ لَهُمْ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ مِنْكُمْ
            وَ كَانَ لِقَوْلِي حَافِظاً لَيْسَ نَاسِياً
              
              فَمَوْلَاهُ مِنْ بَعْدِي عَلِيٌّ وَ إِنَّنِي
            بِهِ لَكُمْ دُونَ الْبَرِيَّةِ رَاضِياً
              
              فَيَا رَبِّ مَنْ وَالَى عَلِيّاً فَوَالِهِ
            وَ كُنْ لِلَّذِي عَادَى عَلِيّاً مُعَادِياً
              
              وَ يَا رَبِّ فَانْصُرْ نَاصِرِيهِ لِنَصْرِهِمْ
            إِمَامَ الْهُدَى كَالْبَدْرِ يَجْلُو الدَّيَاجِيَا
              
              وَ يَا رَبِّ فَاخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ كُنْ لَهُمْ
            إِذَا وُقِفُوا يَوْمَ الْحِسَابِ مُكَافِيَا
              

ترجمه :

 آيا نمي دانيد كه محمد پيامبر خدا (صلي الله عليه و اله و سلم) كنار  درختان غديرخم با حالت ندا ايستاد، و اين در حالي بود كه جبرئيل از طرف  خداوند پيام آورده بود كه در اين امر سستي مكن كه تو محفوظ خواهي بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرساني و از  ظالمان بترسي و از دشمنان حذر كني رسالت پروردگارشان را نرسانده اي.

 در اينجا بود كه پيامبر (صلي الله عليه و اله و سلم) دست علي (عليه السلام) را با دست راست بلند كرد و با صداي بلند فرمود: هر كس از شما كه من  مولاي او هستم و سخن مرا بياد مي سپارد و فراموش نمي كند، مولاي او بعد  از من علي است، و من فقط به او – نه به ديگري – به عنوان جانشين خود  براي شما راضي هستم. پروردگارا هر كس علي را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر كس با علي دشمني كند او را دشمن بدار. پروردگارا ياري كنندگان او را ياري فرما بخاطر نصرتشان امام هدايت كننده اي را كه در تاريكيها مانند ماه شب چهارده روشني مي بخشد. پروردگارا خوار كنندگان او را خوار كن و روز قيامت كه براي حساب مي ايستند خودت جزا بده.



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

            عيد غدير آمد و نوري زعرش
            کرد تجلي به مساکين فرش

            غلغله در عالم قدسي به پاست
            نوبت شاهنشهي مرتضاست

            چرخ فلک سجده بدو مي برد
            حکم ولايت به علي ميرسد

            وحي رسيده است زدرگاه دوست
            نوبت شاهنشهي دست اوست

            وحي خدا کرده به احمد نزول
            نوبت تکميل اساس الاصول

            حکم ولايت تو به مردم رسان
            آگه از انديشه حق کن کسان

            گو که بفرمان خداي زمين
            هست علي حجت دين مبين

            ختم رسالت به ولاي علي است
            نيست زما آنکه جز اويش ولي است
 

        ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 12 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

آسمان، سرپناه مولا بود
و زمين، كارگاه مولا بود

عاشقي، پابه‌پاي او مي‌رفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود

هرچه مي‌كرد، دلبري مي‌كرد
مهرباني، سپاه مولا بود

عدل و آزادگي، كه گم مي‌شد
چشم مردم، به راه مولا بود

روز، هر چيز داشت؛ از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود

روز و شب را، به كار، وا مي‌داشت:
اين، سپيد و سياه مولا بود!

آب، از الغدير، برمي‌داشت
مَشربي، كه گواه مولا بود

كوفه، هرچند هم، كه بد مي‌كرد
باز هم، در پناه مولا بود!

پدر خاك بود و، خاكي بود
بي‌گناهي، گناهِ مولا بود!

 ابوالقاسم حسينجاني



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

صداي كيست چنين دلپذير مي‌آيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير مي‌آيد؟

صداي كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير مي‌آيد؟

چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صداي كاتب و كلك دبير مي‌آيد

خبر به روشني روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:‌كسي دستگير مي‌آيد

كسي بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست
به دست‌گيري طفل صغير مي‌آيد

علي به جاي محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيري به نذير مي‌آيد

كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمي موج حرير مي‌آيد

كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بي‌نظير مي‌آيد

خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خر دهيد به ياران: غدير مي‌آيد

به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير مي‌آيد

خبر دهيد به ياران:‌دوباره از بيشه
صداي زنده يك شرزه شير مي‌آيد

خم غدير به دوش از كرانه‌ها، مردي
به آبياري خاك كوير مي‌آيد

كسي دوباره به پاي يتيم مي‌سوزد
كسي دوباره سراغ فقير مي‌ايد

كسي حماسه‌تر از اين حماسه‌هاي سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير مي‌آيد

غدير آمد و من خواب ديده‌ام ديشب
كسي سراغ من گوشه گير مي‌آيد

كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسي عيد غدير مي‌آيد

شبيه چشمه كسي جاري و تبپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير مي‌آيد

علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد

به سربلندي او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير مي‌آيد

شبيه آيه قرآن نمي‌توان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير مي‌آيد؟

مگر نديده‌اي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير مي‌آيد!

بيا كه منكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير مي‌آيد

بيا كه منكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوي شير مي‌آيد

علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير مي‌آيد...

 مرتضي اميري اسفندقه



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

قسم به جان تو اي عشق اي تمامي هست
كه هست هستي ما از خم غدير تو مست

در آن خجسته غدير تو ديد دشمن و دوست
كه آفتاب برد آفتاب بر سر دست

نشان از گوهر آدم نداشت هر كه نبود
به خمسراي ولايت خراب و باده پرست

به باغ خانه تو كوثري بهشتي بود
كه بر ولاي تو دل بسته بود صبح الست

در آن ميانه كه مستي كمال هستي بود
به دور سرمدي‌ات هر كه مست شد پيوست

بساط دوزخيان زمين ز خشم تو سوخت
چو در سپاه ستم برق ذوالفقار تو جست

هنوز اشك تو بر گونه زمان جاري‌ست
ز بس كه آه يتيمان، دل كريم تو خست

ز حجم غربت تو مي‌گريست در خود چاه
از آن به چشمه چشمش هميشه آبي هست

هنوز كوفه كند مويه از غريبي تو
زمانه از غم تنهايي‌ات به گريه نشست

دمي كه خون تو محراب مهر رنگين كرد
دل تمامي آيينه‌ها ز غصه شكست

 نصرالله مرداني



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير



چون وجود مقدس ازلي
شاهد دلرباي لم يزلي

وقت پيمان گرفتن از ذرات
با صدايي رسا و بانگ جلي

«اولست بربكم» فرمود
پاسخ آمد از هر طرف كه: بلي

تا بسنجد عيارشان، افرودخت
آتشي در كمال مشتعلي

داد فرمان، روند در آتش
تا جدا گردد اصلي از بدلي

فرقه‌يي ز امر حق تمرد كرد
گشت مطرود حق ز پر حيلي

با شقاوت قرين و مد شد
شد پريشان ز فرط منفعلي

فرقه ديگري در آتش رفت
ز امر يزدان قادر ازلي

نادر شد بهرشان چو خلد برين
كه بود اين سزاي خوش عملي

با سعادت قرين شد و همدم
گشت مقبول حق ز بي خللي

بهر اين فرقه حق عيان فرمود
جلوات نبي و نور ولي

كه منم نور احمد مختار
مهر من نيست غير مهر علي

ناگهان شد عيان در آن وادي
نور مولا علي ز بي حللي

چون به خود آمدند، مي‌گفتند
در حضور خداي لم يزلي

كه: علي دست قادر ازلي‌ست
رشته ما سوا به دست علي‌ست

 محمدعلي مجاهدي



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

اي علي، اي ارتفاعت تا خدا
بي نهايت، بيكران، بي‌انتها

اي علي، اي همسر بانوي اب
جلوه حق، اسم اعظم، نور ناب

اي علي اي خوب، اي تنهاترين
اي ملايك با نگاهت همنشين

اي علي، اي آفتاب حق سرشت
اي قسيم روشني‌هاي بهشت

اي فراتر از تصور، ازخيال
بحر عرفان، آفتاب بي‌زوال

اي تو خورشيد نهان در زير ابر
كوه علم و كوه حلم و كوه صبر

چون تو مردي نيست در اين روزگار
هيچ تيغي نيز، همچون ذوالفقار

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

السلام اي غدير! مَهبَط عشق!
مقصد دولت مسلّط عشق!

السلام اي غدير! مقصد يار!
وي گل‌افشان ز موج‌موج بهار!

چه بهاري توراست؟ كز خُم تو
مست عشقيم در تلاطم تو؟

تشنگان ولايتيم همه
عطش بي‌نهايتيم همه


ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظه «مي» نظم دو تا شانه به هم خورد

دستور رسيد از ته مجلس به تسلسل
پيمانه «مي» تا سر ميخانه به هم خورد

دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همه قوم صميمانه به هم خورد

«لبيك علي »قطره باران به زمين ريخت
«لبيك علي» نور و تن دانه به هم خورد

يك روز گذشت و شب مستي به سر آمد
يعني سر سنگ و سر ديوانه به هم خورد

پس باده پريد از سر مستان و پس از آن
بادي نوزيد و در يك خانه به هم خورد

مهدي رحيمي



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

 پروانه نجاتي



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


تا شد به روي دست نبي  مرتضي بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند

بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشته‌ها بلند

مرآت پاك لم‌يزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند

آيين پاك ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمي‌شد آن مه برج ولا بلند

هنگامه شد به كوري چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوي بلند

خورشيد دين، سپهر يقين، ختم مرسلين
شد زين سبب ميان همه انبيا بلند

تا شد به عرش دست نبي ماه عارضش
شد اين ندا ز بارگه كبريا بلند

تكميل شد شريعت پاك محمدي
چونان كه گشت دين خدا را لوا بلند



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 11 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

اي مظهر صفات خداوند لايزال
وي از تو آسمان ولايت به پا بلند

هرجا كه بود پيكر هر ناتوان به خاك
هر جا كه بود ناله هر بي‌نوا بلند

هر جا كه بود طفل يتيمي سرشك‌بار
هرجا كه بود شعله شور و نوا بلند

از بهر دستگيري آنان سپندوار
يك‌باره مي‌شد ا» يد مشكل‌گشا بلند

تا خانه‌زاد خود كُنَدَت كردگار پاك
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند

آهنگ «تفلحوا» چو شنيدي ز كوي دوست
و آواز خوش چو شد ز حريم حرا بلند

يك‌باره دست بيعت خود را از روي شوق
كردي به سوي شمس رُسل، مصطفي بلند

مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو كرده با سخن «هل اتي» بلند

پا بر حريم خانه چون بگذاري از شرف
فرياد شوق مي‌شود از بوريا بلند

با ذوالفقار تو همه جا آشكار بود
دست بلند شير خدا، «لافتي» بلند

ما ريزه‌خوار خوان ولاي توايم و بس
از لطف توست اين كه بُوَد بخت ما بلند

خمّ غدير بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر يكدانه را بلند

در پهن دشت ظلمت كفر و نفاق و كين
همواره بود آيت شمس الضّحي بلند

باب المراد اهل جهاني و مي‌كنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند

اي نفس قدرت ازلي، - يا علي - نماي
نخل شكوه نهضت «روح خدا» بلند

ما پيروان مكتب سرخ ولايتيم
گر مي‌زنيم گام سوي كربلا بلند

عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تيغي كه گشت بر سر آن مقتدا بلند

تا مست جام توست «براتي» به روزگار
سر مي‌كند به عشق تو روز جزا بلند


 عباس براتي‌پور



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير


يا على نام تو بر دم نه غمى ماند و نه همّى
بأبى انتَ و اُمّى

گوييا هيچ نه همّى به دلم بوده نه غمّى
بأبى انتَ و اُمّى

تو كه از مرگ و حيات، اين همه فخرى و مباهات
على اى قبله حاجات

گويى آن دزد شقى تيغ نيالوده به سمّى
بأبى انتَ و اُمّى

گويى آن فاجعه دشت بلا هيچ نبود است
در اين غم نگشود است

سينه هيچ شهيدى نخراشيده به سُمّى
بأبى انتَ و اُمّى

حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ كرده در انسان
كان نه سهل است و نه آسان

به خودِ حق كه تو آن جلوه با وجهِ اَتمّى
بأبى انتَ و اُمّى

منكر عيد غديرخم و آن خطبه و تنزيل
كر و كور است و عزازيل

با كر و كور چه عيد و چه غديرى و چه خُمّى
بأبى انتَ و اُمّى

در تولاّ هم اگر سهوِ ولايت چه سفاهت
اف بر اين شمِّ فقاهت

بى ولاى على و آل چه فقهى و چه شمّى
بأبى انتَ و اُمّى

كلّيات ديوان شهريار



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عيد غدير

امیـن وحی طبع من بیا به لاله زارها ....... بگیر اوج و پر بزن به گرد شاخسارها
بـریز دُر ز هر طرف به طَرف جـویبارها ....... بـیار شـعر نـاب خود به بزم گلعذارها

بخوان قصیـده از عـلی به شیوه ی هزارها
که جان خود به هر نفس کنم فدات بارها

بیا به محفل ولا دُری فشان سری بزن ....... ز دست خـتم انـبـیا شراب کوثـری بزن
ز دیده گوهری فشان به سینه آذری بزن ....... دمی بیا غمی ببر دلی ستـان پــری بزن

به وصف مـرتضی علی نوای دیگری بزن
بشو ز جــان غـبارها بـبـر ز دل قــرارهـا

نـزول رحــمـت خـدا به دامــن کـویـر شـد ....... علی علی علی بگو که موسم غدیر شد
امـــام کــشــور ازل الــی الابد امــیر شـد ....... به کـبـریا سفیر شد به مصطفی وزیـر شد

مــحب او عـــزیـز شـد عـدوی او حـقـیـر شـد
به قلب این نشاط ها به چشم اوست خارها

ادامه شعر در ادامه مطلب



موضوعات مرتبط: عید غدیر

برچسب‌ها: اشعار عيد غدير

ادامه مطلب
[ 10 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد